زندگی را نخواهیم فهمید اگر ...
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه ی گلهای سرخ دنیا متنفر باشیم...
فقط چون درکودکی وقتی خواستیم گل سرخی بچینیم، خاری در دستمان فرو رفته است.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم
و جرأت زندگی بهتر داشتن را لب طاقچه به فراموشی بسپاریم....
فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا آرزوهایمان اجابت نشده.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر عزیزی را برای همیشه ترک کنیم....
فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم....
فقط چون در یک آزمون نمره ی خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم....
فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی
نتیجه ماند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه ی دستهایی که برای دوستی به سمت
ما دراز می شوند را پس بزنیم....
فقط به این دلیل که یک روز ،یک دوست غافل،به ما خیانت کرد و از اعتماد ما
سوء استفاده کرد.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از عاشق شدن طفره برویم....
فقط چون یک بار در عشق شکست خورده ایم،دیگر جرأت عاشق شدن را از
دست بدهیم و از دل بستن بهراسیم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه ی شانس ها و فرصت های طلایی
همین الان را نادیده بگیریم....
فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از این فرصتها موفق نبوده ایم.
فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته ای می رسیم
و یکصد کلید در دستمان است هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان
کلید اول باشد.
شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه ی صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند.
گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می کند و شرط رسیدن
به این کلید،امتحان کردن نود ونه کلید دیگر است.
یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم...
فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب نداد. از روی همین زمین خوردن ها
و دوباره بلند شدن هاست که معنای زندگی فهمیده می شود و با توانایی ها و قدرت های
درون خود بیشتر آشنا می شویم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن،هرگز قدم
در جاده نگذاریم....